پادشه خوبان
عشقولانه
به سلامتی گناهام... که هرچی بیشتر مرتکب شدم پیکَم سنگین تر شد... وقتی نفهمی سیگارتو کِی روشن کردی... کِی کشیدی و تموم شده... وقتی نفهمی کِی شیشه تِکیلا تموم شده... یعنی: یه جای کار میلنگه بدجور... سُراغِ اون حرفای نگفتم رو... از خاکسترِ سیگارام بگیرید... اونا خوب میدونن که تو این دلِ پاره پوره چی میگذره... هرچی فک میکنم میبینم: این منو شیشه ایم که هرشب داریم به پای هم میسوزیم... همیشه به یادتم ولی شاهدی ندارم جز این شیشه هایی که شب به شب دارم خالی میکنم تو خودم... حیف که اونا هم سکوت کردن... امشب منم با این رفیقام: ویسکی... سیگار... فندک... زیر سیگاری... این روزا احساس میکنم دیگه هیچیو احساس نمیکنم... دیگه هوا داره سرد میشه... خوش به حالِ اونایی که غرق در گرم ترین آغوش هان... و ما همچنان مثه تابستون که گرما رو بغل کردیم...الانم سرما رو بغل میکنیم...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |